جدول جو
جدول جو

معنی هیل هیل - جستجوی لغت در جدول جو

هیل هیل
شاخه ای از تیره حاجی وند هیهاوند از طایفۀ چهارلنگ بختیاری، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 77)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ حَ)
اسم صوت است که بدان بزان را زجر کنند. (از اقرب الموارد). زجر است بزان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ / خ ح)
گروه گروه. فوج فوج:
سپاهی که از بردع و اردبیل
بیامد بفرمود تا خیل خیل.
فردوسی.
بنمود خیل خیل گنه پیش چشم من
تا در کدام خیل کنم بیشتر نگاه.
سوزنی.
ز هر سو جنیبت کشان خیل خیل.
نظامی.
رسیدند زنهاریان خیل خیل
که طوفان بدریا درآورد سیل.
نظامی.
بعرض جنوبی نمودند میل
شکارافکنان هر سویی خیل خیل.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هی هَِ هی هَِ)
کلمه استزادت است و گاهی بدان چیزی را رانند و طردکنند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ سِ هََ سِ)
کلمه ای است که وقت امکان و برانگیختن بر کاری گویند. (منتهی الارب). کلمه ای است که به انسان گفته میشود وقت امکان امری و برانگیختن و تحریض بر کاری و گویند در هنگام چپاول کردن و تاراج نمودن گفته میشود وقتی که قریه ای یا قبیله ای مورد تاراج قرار گیرد و هیچ کس از آنان باقی نماند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
میل میلی، رجوع به میل میلی شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان. دارای 463 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ / هَِ هَِ)
عجب عجب. سخت عجیب. چه شگفت:
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
از هجر غافلی تو کت از جهان برآرد.
خاقانی.
گفت هی هی گفت تن زن ای دژم
تا در این ویرانه خود فارغ کنم.
مولوی.
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله چه میکنی هی هی.
حافظ.
، علامت تحقیر و استخفاف. (یادداشت مؤلف) : هی هی جبلی قم قم
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیل خیل
تصویر خیل خیل
گروه گروه، فوج فوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هی هی
تصویر هی هی
عجب عجب، چه شگفت
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار، بی شمار، بی نهایت، دسته دسته، زیاد، فوج فوج، گروه گروه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تکه تکه شدن اشیا چینی و شیشه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی که به هنگام تأسف و افسوس بر زبان رانند، افسوس، هیهات
فرهنگ گویش مازندرانی
احساس تشنگی هماه با بیرون آمدن زبان از دهان ۲نهایت حسرت
فرهنگ گویش مازندرانی